ضحی روشنگری به سوی قرآن

محفلی برای پرورش مربیان قرآنی
 ا

قـسمـت نــواي "ولادت حضرت امام زمان عجل الله" بـه روز رسـانـی شـد....جـهـت دانـلـود نوا و دریافت کـد نـوا بـراي وبـلـاگ بـه قـسمـت "نـــوا- مولودي اهلبيت عصمت" مـراجـعـه فـرمـایـیـد.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد

این جا محفلی است که بیاموزیم از دریای بی نهایت قرآن و دل را نورانی کنیم از روشنی آن. گردان ضحی سعی دارد طی عملیاتی، به پرورش مربیان قرآنی بپردازد و بستری را برای آموزش روش های تدبر در قرآن، توسط قرآن آموخته گان مدرسه دانشجویی قرآن و عترت دانشگاه تهران فراهم آورد.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۱۱ ب.ظ

گام دوم تدبر در سوره مبارکه ناس

گزاره‌های تفسیر المیزان درباره سوره مبارکه ناس [1]

در این سوره رسول گرامى خود را دستور میدهد به اینکه از شر وسواس خناس، به خدا پناه ببرد، و به طورى که از روایات وارده در شأن نزول آن استفاده مى ‏شود این سوره در مدینه نازل شده، بلکه از آن روایات بر مى‏ آید که این سوره و سوره قبلی​اش هر دو با هم نازل شده ‏اند.

قُل أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِکِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ:

طبع آدمى چنین است که وقتى شرى به او متوجه مى‏شود و جان او را تهدید مى‏کند، و در خود نیروى دفع آن را نمى‏بیند به کسى پناهنده مى‏شود

[او کسی است] که نیروى دفع آن را دارد، تا او را در رفع آن شر کفایت کند،

و انسان در اینگونه موارد به یکى از سه پناه، پناهنده مى‏شود:

یا به ربى پناه مى‏برد که مدبر امر او و مربى او است،

و در تمامى حوائجش از کوچک و بزرگ به او رجوع مى‏کند،

در این هنگام هم که چنین شرى متوجه او شده و بقاى او را تهدید مى‏کند به وى پناهنده مى‏شود

[این کار را انجام میدهد] تا آن شر را دفع کرده بقایش را تضمین کند،

و از میان آن سه پناهگاه، این پناهگاه خود تام در سببیت است.[2]

دومین پناه، کسى است که داراى سلطنت و قوتى کافى باشد، و حکمى نافذ داشته باشد،

به طورى که هر کس از هر شرى بدو پناهنده شود و او بتواند با اعمال قدرت و سلطنتش آن را دفع کند،

نظیر پادشاهان (و امثال ایشان)،

این سبب هم سببى است مستقل و تام در سببیت.

در این میان سبب سومى است و آن عبارت است از الهى که معبود واقعى باشد،

[سبب بودن آن به این دلیل است که] لازمه معبودیت اله، مخصوصا اگر الهى واحد و بى شریک باشد، این است که بندهاش را براى خود خالص سازد،

[خالص ساختن بنده برای اله] یعنى [بنده] جز او کسى را نخواند،

[جز او کسی را نخواند، یعنی بنده] در هیچ یک از حوائجش جز به او مراجعه ننماید،

[جز او کسی را نخواند، یعنی بنده] جز آنچه او اراده مى‏کند اراده نکند،

[جز او کسی را نخواند، یعنی بنده] جز آنچه او مى‏خواهد عمل نکند.

و خداى سبحان رب مردم، و ملک آنان، و اله ایشان است،

همچنان که در کلام خویش این سه صفت خود را جمع کرده فرموده: «ذلِکُمُ اللهُ رَبُّکُم لَهُ المُلکُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصرَفُونَ» و در آیه زیر به علت ربوبیت و الوهیت خود اشاره نموده، مى‏فرماید «رَبُّ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذهُ وَکِیلًا»، و در این آیه‏اى که از نظرت مى‏گذرد به علت مالکیت خود اشاره نموده، مى‏فرماید: «لَهُ مُلکُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَ إِلَى الله تُرجَعُ الأُمُورُ» 

پس اگر قرار است آدمى در هنگام هجوم خطرهایى که او را تهدید مى‏کند به ربى پناهنده شود، الله‏ تعالى تنها رب آدمى است و به جز او ربى نیست،

و نیز اگر قرار است آدمى در چنین مواقعى به پادشاهى نیرومند پناه ببرد، الله سبحانه، پادشاه حقیقى عالم است، چون ملک از آن او و حکم هم حکم او است.

و اگر قرار است بدین جهت به معبودى پناه ببرد، الله تعالى معبود واقعى است و به جز او اگر معبودى باشد قلابى و ادعایى است.

و بنابراین جمله «قُل أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»، دستورى است به رسول خدا صلی الله علیه و آله، به اینکه به خدا پناه ببرد، از این جهت که خداى تعالى رب همه انسانهاست و آن جناب هم یکى از ایشان است، و نیز خداى تعالى ملک و اله همه انسانهاست و آن جناب هم یکى از ایشان است.

از آنچه گذشت روشن شد که: اولا چرا در میان همه صفات خداى تعالى خصوص سه صفت: «ربوبیت» و «مالکیت» و «الوهیت» را نام برد؟ و نیز چرا این سه صفت را به این ترتیب ذکر کرد، اول ربوبیت، بعد مالکیت، و در آخر الوهیت؟

و گفتیم ربوبیت نزدیک‏ترین صفات خدا به انسان و ولایت در آن اخص است،

زیرا عنایتى که خداى تعالى در تربیت او دارد، بیش از سایر مخلوقات است.

علاوه بر این اصولا ولایت، امرى خصوصى است مانند پدر که فرزند را تحت پر و بال ولایت خود تربیت مى‏کند.

و ملک دورتر از ربوبیت و ولایت آن است، همچنان که در مثل فرزندى که پدر دارد کارى به پادشاه ندارد، بله اگر بىسرپرست شد به اداره آن پادشاه مراجعه مى‏کند، تازه باز دستش به خود شاه نمى‏رسد،

و ولایت هم در این مرحله عمومى‏تر است، همچنان که مى‏بینیم پادشاه تمام ملت را زیر پر و بال خود مى‏گیرد،

و اله مرحله‏اى است که در آن بنده عابد دیگر در حوائجش به معبود مراجعه نمى‏کند، و کارى به ولایت خاص و عام او ندارد، چون عبادت ناشى از اخلاص درونى است، نه طبیعت مادى،

به همین جهت در سوره مورد بحث، نخست از ربوبیت خداى سبحان و سپس از سلطنتش سخن مى‏گوید، و در آخر عالى‏ترین رابطه بین انسان و خدا، یعنى رابطه بندگى را به یاد مى‏آورد، مى‏فرماید: «قُل أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِکِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ».

و ثانیا: روشن شد که چرا جمله‏ هاى «رب الناس»، «ملک الناس»، «اله الناس» را متصل و بدون واو عاطفه آورد؟

خواست تا بفهماند هر یک از دو صفت الوهیت و سلطنت، سببى مستقل در دفع شر است،

پس خداى تعالى سبب مستقل دفع شر است، بدین‏ جهت که رب است، و نیز سبب مستقل است بدین جهت که ملک است، و نیز سبب مستقل است بدین جهت که اله است، پس او از هر جهت که اراده شود سبب مستقل است، و نظیر این وجه در دو جمله «اللهُ أَحَدٌ اللهُ الصَّمَدُ» گذشت.

و نیز با این بیان روشن شد که چرا کلمه «ناس» سه بار تکرار شد؟ با اینکه مى‏توانست بفرماید: «قل اعوذ برب الناس و الههم و ملکهم»

چون خواست تا به این وسیله اشاره کند به اینکه این سه صفت هر یک به تنهایى ممکن است پناه پناهنده قرار گیرد، بدون اینکه پناهنده احتیاج داشته باشد به اینکه آن دو جمله دیگر را که مشتمل بر دو صفت دیگر است به زبان آورد،

همچنان که در صریح قرآن فرموده: خداى تعالى اسمایى حسنى دارد، به هر یک بخواهید مى‏توانید او را بخوانید،[3]

مِن شَرِّ الوَسواسِ الخَنَّاسِ:

[وسواس حدیث نفس است به این معنا که گویى صدایى آهسته است که به گوش مى‏رسد] در مجمع البیان، آمده که کلمه «وسواس» به معناى حدیث نفس است، به نحوى که گویى صدایى آهسته است که به گوش مى‏رسد، و بنا به گفته وى کلمه «وسواس» مانند کلمه «وسوسه» مصدر خواهد بود،[4]

و کلمه «خناس» صیغه مبالغه از مصدر «خنوس» است که به معناى اختفاى بعد از ظهور است.

بعضى گفته‏اند: شیطان را از این جهت خناس خوانده که به طور مداوم آدمى را وسوسه مى‏کند، و به محضى که انسان به یاد خدا مى‏افتد پنهان مى‏شود و عقب مى‏رود، باز همین که انسان از یاد خدا غافل مى‏شود، جلو مى‏آید و به وسوسه مى‏پردازد.

الَّذِی یُوَسوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ:

این جمله صفت «وسواس خناس» است،

[محل وسوسه شیطان صدور ناس است] و مراد از «صدور ناس» محل وسوسه شیطان است،

[قلب که محل شعور و ادراک است در قفسه سینه و صدر قرار دارد و از این رو، آن محل وسوسه شیطان است] چون شعور و ادراک آدمى به حسب استعمال شایع، به قلب آدمى نسبت داده مى‏شود که در قفسه سینه قرار دارد، و قرآن هم در این باب فرموده: «وَ لکِن تَعمَى القُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»

مِنَ الجِنَّةِ وَ النَّاسِ:

این جمله بیان «وسواس خناس» است،

و در آن به این معنا اشاره شده که بعضى از مردم کسانى هستند که از شدت انحراف، خود شیطانى شده و در زمره شیطانها قرار گرفته‏اند،[5] همچنان که قرآن در جاى دیگر نیز فرموده: «شَیاطِینَ الإِنسِ وَ الجِنِّ».[6]


[1] ترجمه المیزان، ج‏20، ص 687-691

[2] در ادامه متن سببیت تام توضیح داده شده است.

[3] در ادامه این قسمت در تفسیر آمده است: این بود توجیهات ما درباره آیات این سوره، ولى مفسرین در توجیه هر یک از سؤال​هاى بالا وجوهى ذکر کرده‏اند که دردى را دوا نمى‏ کند.

[4] در ادامه این قسمت در تفسیر آمده است: و دیگران  آن را مصدرى سماعى و بر خلاف قاعده دانسته‏اند، چون قاعده اقتضا مى‏کرد «واو» اول این کلمه به کسره خوانده شود، همچنان که حرف اول مصدر سایر افعال چهار حرفى به کسره خوانده مى‏شود، مثلا مى‏گویند: «دحرج، یدحرج، دحراجا و زلزل، یزلزل زلزالا»

و به هر حال ظاهر این آیه -همان طور که دیگران نیز استظهار کرده‏اند- این است که: مراد از این مصدر معناى وصفى است، که مانند جمله «زید عدل؛ زید عدالت است» به منظور مبالغه به صیغه مصدر تعبیر شده است. و از بعضى  نقل شده که اصلا کلمه مورد بحث را صفت دانسته‏اند، نه مصدر.

[5] در ادامه تفسیر آمده است: و اما اینکه بعضى گفته‏اند کلمه «ناس» هم بر جماعتى از انسانها اطلاق مى‏شود و هم بر جماعتى از جن، و جمله «مِنَ الجِنَّةِ وَ النَّاسِ» بیانگر این معناى اعم است. سخنى است بى‏دلیل که نباید بدان اعتنا نمود. همچنین به این سخن که بعضى گفته‏اند: کلمه «و الناس» عطف است بر کلمه «وسواس»، و معناى عبارت این است که: پناه مى‏برم به خدا از شر وسواس خناس که از طایفه جن هستند، و از شر مردم. [نباید اعتنا نمود] چون این معنایى است که همه مى‏دانند از فهم به دور است.

[6] بحث روایی سوره در المیزان‏:

در مجمع البیان است که أبوخدیجه از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: جبرئیل نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد در حالى که آن جناب بیمار بود، پس آن جناب را با دو سوره «قُل أَعُوذُ» و سوره «قُل هُوَ اللهُ أَحَدٌ» افسون نموده، سپس گفت: «بسم الله ارقیک و الله یشفیک من کل داء یؤذیک خذها فلتهنیک؛ من تو را به نام خدا افسون مى‏کنم، و خدا تو را از هر دردى که آزارت دهد شفا مى‏دهد، بگیر این را که گوارایت باد» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: «بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحِیمِ قُل أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ...»

و باز در مجمع البیان است که از انس بن مالک روایت شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: شیطان پوزه خود را بر قلب هر انسانى خواهد گذاشت، اگر انسان به یاد خدا بیفتد، او مى‏گریزد و دور مى‏شود، و اما اگر خدا را از یاد ببرد، دلش را مى‏خورد، این است معناى وسواس خناس.

و در همان کتاب آمده که عیاشى به سند خود از أبان بن تغلب، از جعفر بن محمد علیه السلام روایت کرده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده: هیچ مؤمنى نیست مگر آنکه براى قلبش در سینه‏اش دو گوش هست، از یک گوش فرشته بر او مى‏خواند و مى‏دمد، و از گوش دیگرش وسواس خناس بر او مى‏خواند، خداى تعالى به وسیله فرشته او را تایید مى‏کند، و این همان است که فرموده: «وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِنهُ؛ ایشان را به روحى از ناحیه خود تایید مى‏کند»

و در امالى صدوق به سند خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: وقتى آیه «وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَو ظَلَمُوا أَنفُسَهُم ذَکَرُوا اللهَ فَاستَغفَرُوا لِذُنُوبِهِم»، نازل شد ابلیس به بالاى کوهى در مکه رفت که آن را کوه «ثویر» مى‏نامند. و به بلندترین آوازش عفریت‏هاى خود را صدا زد، همه نزدش جمع شدند، پرسیدند اى بزرگ ما مگر چه شده که ما را نزد خود خواندى؟ گفت: این آیه نازل شده، کدامیک از شما است که اثر آن را خنثى سازد، عفریتى از شیطانها برخاست و گفت: من از این راه آن را خنثى مى‏کنم. شیطان گفت: نه، این کار از تو بر نمى‏آید. عفریتى دیگر برخاست و مثل همان سخن را گفت، و مثل آن پاسخ را شنید. وسواس خناس گفت: این کار را به من واگذار، پرسید از چه راهى آن را خنثى خواهى کرد؟ گفت: به آنان وعده مى‏دهم، آرزومندشان مى‏کنم تا مرتکب خطا و گناه شوند، وقتى در گناه واقع شدند، استغفار را از یادشان مى‏برم. شیطان گفت: آرى تو، به درد این‏ کار مى‏خورى، و او را موکل بر این ماموریت کرد، تا روز قیامت.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۲/۲۰
گردان ضحی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی